رسانه کتاب
0

اعترافات تلخ یک اسطوره سینما

در کتاب خاطرات جدید آنتونی هاپکینز با عنوان «ما بد نبودیم، بچه»، این بازیگر مشهور سینما به بیان چهره‌ای از درون خود می‌پردازد که مملو از اندوه، پشیمانی و تنهایی است. هاپکینز که به آستانه هشتادوهشت سالگی نزدیک می‌شود، در این اثر از دوران کودکی سخت خود در بندر تالبوت ولز، سال‌های مبارزه با الکل، روابط ناموفق و حتی تردید نسبت به «طبیعت سرد و بی‌احساس» خود سخن می‌گوید.

هاپکینز که در سال ۱۹۹۱ با نقش فراموش‌نشدنی دکتر هانیبال لکتر در فیلم «سکوت بره‌ها» به شهرت جهانی رسید، در ابتدا تصور می‌کرد که این فیلم درباره حیوانات است. او در خاطراتش می‌نویسد: «گفتم، سکوتِ چی؟ فیلم کودکان است؟» اما پس از خواندن ۱۵ صفحه از فیلمنامه، از شدت تأثیرگذاری آن دست از خواندن کشید تا مطمئن شود نقش به او پیشنهاد شده است. کارگردان فیلم، جاناتان دمی، شخصاً به لندن رفت تا این نقش را به او بسپارد.

هاپکینز ازدواج نخست خود با پترونلا بارکر را دوران پرآشوبی توصیف می‌کند. پس از مشاجره‌ای شدید در دوران فیلم‌برداری در اسکاتلند، او خانه را ترک کرد و دیگر بازنگشت. دخترشان، ابیگیل، تنها ۱۴ ماه داشت. سال‌ها بعد، پس از ترک الکل، تلاش کرد رابطه‌اش با خانواده را ترمیم کند اما دیدار در لندن بی‌نتیجه ماند. هاپکینز می‌نویسد: «بی‌تفاوتی من در برابر دخترم بزرگ‌ترین غم و تأسف زندگی‌ام است… درِ خانه‌ام همیشه به روی او باز است.»

در سال ۱۹۷۳، در میانه اجرای نمایش «مکبث» به‌دلیل رفتار تحقیرآمیز کارگردان، از ادامه کار انصراف داد. او می‌نویسد: «طعنه‌ها و نیش‌ها تمام نمی‌شد. ماندن دیگر فایده‌ای نداشت.» حتی هشدار لارنس اولیویه، استاد و حامی‌اش، هم مانع او نشد. مدتی بعد، با پیشنهاد نقش در اقتباس تلویزیونی «QB VII» دوباره به کار بازگشت.

هاپکینز می‌گوید «الکل در خانواده‌اش سنتی قدیمی» بوده، اما او آن را به مرز ویرانی رساند. در یکی از فیلم‌های دهه ۱۹۷۰ به یاد نمی‌آورد حتی یک صحنه را هوشیار بازی کرده باشد. نقطه سقوط، زمانی بود که «در حالت مستی از آریزونا تا بورلی‌هیلز رانندگی کرد» و صبح فهمید ممکن بود جان خانواده‌ای را بگیرد. همان روز تصمیم گرفت برای همیشه از نوشیدن دست بکشد.

در ازدواج دومش با جنیفر لینتون، دوران ترک الکل را پشت سر گذاشت، اما به گفته خودش «وفادار نبود». در کتاب اعتراف می‌کند: «او با مردی ازدواج کرده بود که قابل اعتماد نبود. بعدها فهمید از او خیانت دیده است.»

زمانی که اولیور استون او را برای نقش ریچارد نیکسون در فیلم «Nixon» برگزید، هاپکینز از خودش می‌پرسید: «یک ولزیِ تئاتری چه شباهتی به رئیس‌جمهور آمریکایی دارد؟» پس از انتقاد یکی از هم‌بازیانش، پل سروینو، تا مرز درخواست اخراج پیش رفت. استون اما با او صحبت کرد و متقاعدش کرد که بماند. هاپکینز می‌نویسد: «احساس می‌کردم روح نیکسون پشت شانه‌ام ایستاده و مرا به ادامه کار تشویق می‌کند.»

هاپکینز همیشه از خلوت و انزوا لذت برده و به شکلی وسواس‌گونه دیالوگ‌ها را حفظ می‌کند. او در تماشای سریال «Doc Martin» به این فکر افتاده که شاید خود نیز در طیف اوتیسم قرار داشته باشد. همسرش، استلا آروییوِه، نیز چنین باوری دارد. با این حال، او ترجیح می‌دهد خود را نه «اوتیستیک»، بلکه صرفاً «ماهی سردی» بنامد که احساساتش را در سکوت پنهان می‌کند.

کتاب «ما بد نبودیم، بچه» تصویری است از بازیگری که در پسِ آرامش و وقار چهره‌اش، با انبوهی از احساس گناه، تنهایی و گذشته‌ای ناگفته زندگی کرده است؛ مردی که در نهایت می‌گوید: «شاید تمام زندگی‌ام تلاشی بوده برای آشتی با همان کودک غمگینِ بندر تالبوت.»

نظرات کاربران

  •  چنانچه دیدگاهی توهین آمیز باشد و متوجه نویسندگان و سایر کاربران باشد تایید نخواهد شد.
  •  چنانچه دیدگاه شما جنبه ی تبلیغاتی داشته باشد تایید نخواهد شد.
  •  چنانچه از لینک سایر وبسایت ها و یا وبسایت خود در دیدگاه استفاده کرده باشید تایید نخواهد شد.
  •  چنانچه در دیدگاه خود از شماره تماس، ایمیل و آیدی تلگرام استفاده کرده باشید تایید نخواهد شد.
  • چنانچه دیدگاهی بی ارتباط با موضوع آموزش مطرح شود تایید نخواهد شد.
  • مطالب این رسانه جمع اوری شده از رسانه‌های رسمی است

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *